در این بخش به متن کوتاه اما محوری لنین نگاه می کنیم که بیان راه ها و روش هایی می پردازد که نقش کلیدی در ساختن نیروهای کمونیستی در روسیه ایفا کرده اند.
متن مختصر اما مهم «از کجا شروع کنیم؟» که در سال ۱۹۰۱ نوشته شده، به الزام انعطاف پذیری در به کارگیری تاکتیک ها و روش هایی که در طول مبارزه اتخاذ می شوند، می پردازد و از اهمیت مطبوعات انقلابی در این مسیر میگوید. این متن حاوی درس های مهمی برای مبارزه در راه ایجاد حزب انقلابی است.
[متن کامل «از کجا شروع کنیم؟» در دنباله متن منتشر شده است.]
سالهای اول قرن بیستم، هم برای روسیه بهطور عام و هم برای نیروهای مارکسیسم بهطور خاص، دوران پرآشوبی بود.
در فوریه و مارس ۱۹۰۱، شهرهای بزرگ امپراتوری روسیه توسط یکسری اعتراضات تودهای سازماندهی شده توسط دانشجویان، که حمایت و مشارکت قشر بزرگی از کارگران را به خود جلب کرد، به لرزه درآمدند.
علیرغم سرآغاز آن که در ابتدا اعتراضات دانشجویی به حملات به آزادی های آکادمیک بود اما، به سرعت مطالبات سیاسی گسترده تری را پذیرفت و به نقطه تجمع لایههای پیشرو در تودههای تحت ستم تبدیل شد.
در حالی که این جنبش در نهایت توسط پلیس تزاری سرکوب شد، نمایانگر خشم جاری در زیر سطح جامعه روسیه بود.
جهت گیری پیشرفت وضعیت مشخص شده بود آنگونه که در انقلاب روسیه در سال ۱۹۰۵ خود را نشان داد، زمانی که طبقه کارگر به صحنه آمد. تکلیف کمونیست ها روشن بود: این لایه ها باید سازماندهی می شدند و رهبری سیاسی به آنها داده می شد.
در سال ۱۹۰۱، در مواجهه با این تنشهای طبقاتی فزاینده، مارکسیستها در روسیه متشکل از محافل انقلابی منزوی بودند، چیزی که بهویژه در میان دانشجویان در حال ظهور بودند.
پس از رشد و رسیدن به اندازه معین، این گروه ها معمولاً سعی می کنند روزنامه های محلی ایجاد کنند و با کارگران ارتباط بگیرند. اما خیلی زود دستگیری ها انجام می شود و این روند باید از ابتدا آغاز شود.
لنین که تنها چند ماه قبل از تبعید در سیبری به سوئیس رفته بود، با گروههای متفاوتی از انقلابیون در سراسر کشور که فاقد هرگونه انسجام یا جهت مرکزی بودند، در تماس بود. با انتشار «از کجا شروع کنیم؟» لنین کار خستگی ناپذیر اتحاد کمونیستهای روسی را به پشتوانه یک برنامه مشترک، یک روزنامه سراسری روسیه و یک استراتژی مشخص آغاز کرد.
اما لنین خاطرنشان کرد که صحبت از «تاکتیک» به طور انتزاعی هیچ معنایی ندارد، اگر حزب منسجمی برای اجرای آنها وجود نداشته باشد.
در مواجهه با متفرق شدن اعضای حزب، اولین وظیفه کمونیست ها فراهم کردن یک چارچوب سازمانی بود که به حزب اجازه دهد تا به عنوان یک واحد عمل کند.
همانطور که لنین توضیح می دهد:
«نزدیکترین وظیفۀ حزب ما نباید این باشد که تمام نیروهای موجود را حالا برای حمله بسیج کند بلکه وظیفۀ حزب ما باید بطور اعم در این درخواست مطرح باشد که یک سازمان انقلابی به وجود بیاورد که قادر باشد تمام قوا را گرد آورد و نهضت را نه تنها اسماً، بلکه حقیقتاً رهبری نماید.»
چیزی که حزب به آن نیاز داشت یک نقطه مرکزی بود که رفقا بتوانند هم فعالیتهای درون حزبی خود را سازمان دهند و هم تحرکات و تبلیغات بیرونی خود را اداره کنند.
لنین با بینش مشخص، ایجاد یک روزنامه کمونیستی سراسر روسیه به عنوان ابزاری برای این کار مطرح کرد.
ایسکرا (جرقه)، با هیئت تحریریه اش در تبعید، خارج از دسترس پلیس مخفی تزاری، این ارگان مرکزی را فراهم کرد که بتواند نیروهای کمونیست روسی را متحد کند.
این روزنامه قرار بود به ستون مرکزی همه فعالیت های اعضای حزب در سراسر کشور تبدیل شود و ایدهها، تحلیلها، گزارشها و دیدگاههای روشنی را برای انقلابیون در سراسر روسیه فراهم کند.
لنین توضیح میدهد که روزنامه ملی به جای جایگزینی تمرکز بر مسائل محلی، یک «اسکلت» یا مرکز اصلی را در اختیار سازمان انقلابی قرار میدهد که وظایف خاص یک گروه محلی را میتوان پیرامون آن تنظیم کرد.
با متحد کردن کل سازمان حول یک روزنامه واحد، رفقا هم از نظر عملی و هم از نظر سیاسی تقویت میشدند و ایجاد حزبی مناسب برای وظایف عظیم آن زمان را پایهگذاری کردند.
در چنین مقاله کوتاهی، لنین نتوانست به طور کامل راه پیشروی حزب را ترسیم کند. بلکه به این مساله پرداخت که باید از کجا شروع کنیم؟ «طرح اسکلت» برای جزوه ای باشد که یک سال بعد با عنوان «چه باید کرد» منتشر شد. این توضیح کاملتر از پیشنهاد لنین برای حزب تبدیل میشود به یکی از متون اصلی در تاریخ بلشویسم و در مقاله دیگری به آن پرداخته خواهد شد.
ازکجا شروع کنیم؟
و. ای. لنین.
«چه باید کرد؟» این سؤالی است که در سالهای اخیر با نیروی مخوفی به سوسیال-دموکراتهای روسیه، فشار میآورد. مسئله بر سر انتخاب راه نیست (آنطور که در اواخر سالهای ٨٠ و اوایل سالهای ٩٠ مطرح بود) بلکه مسئله بر سر این است که ما کدام گامهای عملی را در راه شناخته شده برداریم و چگونه این گامها را برداریم. مسئله بر سر سیستم و نقشۀ عملی است. باید اذعان داشت که ما هنوز این مسئله یعنی ماهیت و شیوۀ مبارزه را حل نکردهایم، مسئلهای اساسی برای حزبی که فعالیت عملی دارد، و هنوز هم باعث طرح اختلاف نظرهای جدی میشود و افشا کنندۀ عدم ثبات ایدئولوژیک و نوسانات رقت انگیز میباشد.
از یک سو گرایش اکونومیستی، که میخواهد کار سیاسی، تبلیغاتی و تشکیلاتی را محدود کند، هنوز نمرده است. از سوی دیگر همچنان مانند گذشته التقاط گرایی بی پرنسیپ با غرور خودنمایی میکند، نظریهای که خود را با هر «جریان» جدید مطابقت میدهد بدون اینکه توان تفاوت قائل شدن بین خواستههای فوری و وظایف اساسی و خواستهای دائمی جنبش در کل را، داشته باشد. همانطور که میدانیم این روند در رابوچیه دئیلو[1] پناه خود را یافته است. آخرین اعلام «برنامه» توسط این نشریه، یک مقاله پرطمطراق تحت عنوان مجلل «نقطه عطف تاریخی» (شماره ٦[2] از مجله لیستوک رابوچیه دئیلو) مشخصاً تحلیل ما را از ماهیت آن بیشتر تأیید میکند. همین دیروز بود که به «اکونومیسم» چشمک میزدند، از اینکه رابوچایا میسل[3] قاطعانه محکوم شود، عصبانی میشدند و فرمول پلخانف را دربارۀ مبارزه علیه استبداد، ملایمتر میکردند. ولی امروز از سخنان لیبکنشت نقل قول میآورند:«اگر اوضاع در عرض ٢٤ ساعت تغییر یابد، تاکتیک را هم باید در عرض ٢٤ ساعت تغییر داد.» حالا دیگر از یک سازمان مبارز استوار، برای حملات مستقیم، برای شبیخون ناگهانی علیه حکومت استبدادی حرف میزنند، از یک «ترویج وسیع انقلابی سیاسی در بین تودهها» (حالا چقدر با انرژی شدهایم – هم انقلابی هم سیاسی!). از «دعوت بلاانقطاع به تظاهرات خیابانی»، از «تشکیل اجتماعات خیابانی، با خصلت مشخص سیاسی» (بفرمایید!) و غیره و غیره ... سخن میگویند.
اصولا ما میبایستی ابراز خوشحالی کنیم از اینکه رابوچیه دئیلو با این سرعت برنامه پیشنهادی ما را که در شماره اول ایسکرا[4] درج شده است، قبول کرده. برنامهای که ایجاد یک تشکیلات محکم حزبی را در نظر دارد که وظیفۀ آن نه فقط مبارزه برای به دست آوردن آزادیهای نسبی است بلکه، فتح برج ستم حکومت استبدادی نیز، وظیفه اوست. اما کمبود هر گونه نظریه محکم از طرف این افراد تمام خوشحالی انسان را از او میگیرد.
رابوچیه دئیلو کاملاً به ناحق به لیبکنشت استناد میکند. در عرض ٢٤ ساعت میتوان تاکتیک تبلیغ را در یک مسئلۀ مشخص و یا تاکتیک پیشبرد بخشی از وظایف حزبی را تغییر داد. اما در عرض ٢٤ ساعت و یا حتی در عرض ٢٤ ماه، تنها کسانی میتوانند نظریات خود را در مورد اینکه آیا اصولا، همیشه و حتماً یک تشکیلات مبارز و تبلیغ سیاسی در بین تودهها ضروری است تغییر دهند که دارای هیچ گونه اصولی نباشند. خنده آور است اگر در این رابطه، به متفاوت بودن موقعیت و به وجود آمدن یک دورۀ نوین تکیه کرد. ایجاد یک تشکیلات مبارز و هدایت تبلیغات سیاسی در هر موقعیتی، حتی اگر این موقعیت «مسالمت آمیز» باشد، در هر دورهای حتی اگر، این دورۀ «افول روحیۀ انقلابی» باشد، کاملاً ضروری است، به علاوه دقیقاً در چنین دورهها و تحت چنین شرایطی است که چنین کاری ضروری میباشد، چرا که در زمان انفجار و شروع مبارزه، دیگر دیر خواهد بود که یک چنین سازمانی به وجود آورد. حزب باید در حالت آماده باش باشد تا بتواند فوراً دست به عمل بزند. «در ٢٤ ساعت تاکتیک را تغییر دادن»! درست است ولی برای اینکه بتوان تاکتیک را تغییر داد، باید ابتدا دارای تاکتیکی بود. در صورت فقدان سازمان محکمی که در مبارزه سیاسی و در هر گونه شرایط و در هر دوره، پخته و آبدیده باشد، راجع به نقشۀ منظم فعالیتی، که با اصول متین و روشن و بدون انحراف عملی شود، (و تنها آنست که شایستگی داشتن نام تاکتیک را دارد) حتی سخنی هم نمیتواند در میان باشد. بگذارید مسئله را بررسی کنیم؛ گفته میشود که «موقعیت تاریخی» حزب ما را در مقابل یک سؤال «کاملاً نو» قرار داده است: مسئله ترور. دیروز مسئلۀ سازمان سیاسی و تبلیغ «کاملاً نو» بود و امروز مسئله ترور، آیا تعجب آور نیست زمانی که بشنوی افرادی که تا این حد اصول خود را فراموش کرده اند، چگونه دربارۀ تغییرات ریشهای تاکتیک سخن میگویند؟
خوشبختانه رابوچیه دئیلو، در اشتباه است. مسئله ترور به هیچ وجه مسئله نویی نیست و تنها کافی است بطور خیلی کوتاه نظرات تاکید شدۀ سوسیال-دموکراسی روس، یادآوری گردد. اصولا ما هیچگاه ترور را رد نکردهایم و نمیتوانیم رد کنیم، ترور یک عمل مبارزاتی است که میتواند در مقطعی از نبرد، با در نظر گرفتن موقعیت نیروها در شرایطی مشخص، کاملاً درست و حتی لازم باشد. اما نکته مهم در اینجا است که امروزه، ترور، به هیچ وجه به عنوان شکلی هماهنگ با مبارزۀ ارتش پیکارجو، که به کل سیستم مبارزاتی بستگی دارد، پیشنهاد نمیشود بلکه به عنوان یک وسیلۀ ضربتی مستقل و مجزا از هر ارتشی مطرح میگردد. در زمان کمبود یک سازمان مرکزی و در حالتی که تشکیلات انقلابی محلی ضعیف هستند، ترور نمیتواند چیز دیگری غیر از آنچه اشاره شده باشد. به همین دلیل، قاطعانه اعلام میداریم که این شیوۀ مبارزه در تحت شرایط ذکر شده، بیجا و بی مورد است و فعال ترین مبارزین را از مهمترین و واقعیترین وظیفه شان نسبت به مجموعۀ جنبش، بازمی دارد و بهجای اغتشاش سازمانی نیروهای حکومت، باعث اغتشاش سازمانی نیروهای انقلابی میگردد.
کافیست فقط حوادث اخیر را به یاد بیاوریم. جلوی چشم هایمان تودۀ وسیع کارگران شهری و «مردم عادی» شهرها به مبارزه روی آوردند، اما انقلابیون دارای یک ستاد رهبری کننده و سازمان دهنده نبودند. آیا تحت چنین شرایطی این خطر موجود نیست که با روی آوردن مبارزترین انقلابیون به ترور، آن بخش هایی از مبارزه که تنها و تنها به آن میتوان امید جدی داشت، ضعیف گردد؟ آیا این خطر موجود نیست که ارتباط سازمانهای انقلابی با تودۀ ناراضی، معترض و دارای روحیۀ مبارزاتی اما پراکندهای که ضعفشان درست در پراکندگی آنهاست قطع شود؟ در حالیکه این ارتباط با توده، تنها ضامن پیروزی ماست. ما این فکر را به خود راه نمیدهیم که هیچ گونه ارزشی برای عملیات قهرمانانۀ فردی قائل نباشیم، اما این وظیفۀ ماست که با تمام نیرو، سرمست ترور شدن را و ترور را به عنوان مهمترین و اصلیترین وظیفۀ مبارزه دیدن، موضوعی که امروز خیلی ها بدان تمایل نشان میدهند، به عنوان خطری اعلام کنیم. ترور هرگز نمیتواند شکل مبارزاتی روزانه گردد؛ در بهترین حالات خود، ترور فقط میتواند به عنوان یکی از شیوهها در حمله قطعی، مورد استفاده قرار گیرد. سوالی که مطرح است، این است که آیا در لحظۀ کنونی ما میتوانیم مردم را برای چنین حملهای فراخوانیم؟ ظاهراً رابوچیه دئیلو خیال میکند میتوانیم. به هر حال اعلام میکند «گروههای ضربتی را تشکیل دهید!» اما این باز هم بیشتر ناشی از شور و شوق میباشد و نه استدلال. تودۀ اصلی جنگندۀ ما از داوطلبان و شورشیان تشکیل شده است. نیروی منظم ما تشکیل شده است از بخشهای کوچک و کم تعدادی که خود این بخشها هنوز هم بسیج نشدهاند، با هم ارتباط ندارند و تربیت نشدهاند که نوعی گروه منظم بسازند، تا چه رسد به گروههای ضربتی. برای هر کس که توان تشخیص مجموعۀ شرایط مبارزۀ ما را دارد، بدون اینکه این شرایط را با هر نقطه «چرخش» تاریخی سیر حوادث فراموش کند باید روشن باشد که در تحت چنین شرایطی، شعار فعلی ما نباید «پیش به سوی حمله» بلکه باید «محاصرۀ قلعۀ دشمن را سازمان دهید» باشد. به بیان دیگر، نزدیکترین وظیفۀ حزب ما نباید این باشد که تمام نیروهای موجود را حالا برای حمله بسیج کند بلکه وظیفۀ حزب ما باید بطور اعم در این درخواست مطرح باشد که یک سازمان انقلابی به وجود بیاورد که قادر باشد تمام قوا را گرد آورد و نهضت را نه تنها اسماً، بلکه حقیقتاً رهبری نماید. سازمانی که باید همیشه برای پشتیبانی از هر اعتراض و طغیانی، حاضر و آماده بوده و از آن برای ازدیاد و تقویت نیروهای جنگی که به درد نبرد قطعی بخورند استفاده نماید.
درسهای حوادث فوریه و مارس[5]، به حدی مؤثر بودند که اکنون دیگر به ندرت میتوان علیه این نتیجه گیریها اعتراض نمود. امروز دیگر چیزی که ما احتیاج داریم راه حل اصولی نبوده، بلکه حل عملی مسئله است. تنها کافی نیست که برای کسی روشن باشد که چه نوع سازمانی و برای چه کاری تشکیل میشود بلکه لازم است فوراً چنان نقشۀ مشخصی برای سازمان طرح نمود تا آنکه از جهات مختلف، دست به ایجاد آن زد. نظر به اهمیت فوری مسئله، ما تصمیم داریم از جانب خود نقشهای را به رفقا تقدیم کنیم که در رسالهای که برای چاپ آماده میشود مفصلتر شرح داده شده است[6].
ما معتقدیم که نقطه حرکت فعالیت ما، اولین قدم عملی برای ایجاد تشکیلات مورد نظر و سررشتهای که اگر دنبال شود به ما آن توانایی را میبخشد که بتوانیم این سازمان را مستمراً پیشرفت داده و بر عمق و وسعت آن بیفزاییم، تشکیلات یک روزنامه سیاسی برای سراسر روسیه است. یک روزنامه چیزی است که ما بیش از هر چیز به آن نیازمندیم؛ بدون آن ما هرگز نخواهیم توانست وظیفۀ اصلی و دائمی و عمومی سوسیال-دمکراسی که تبلیغ و ترویج همه جانبه است را انجام دهیم، خصوصاً زمانی که علاقه به سیاست و مسائل سوسیالیسم در بین وسیعترین اقشار مردم بیدار میشود. هرگز به اندازۀ امروز این احتیاج احساس نشده است که تبلیغات پراکنده به شکل حرکتهای فردی، اعلامیههای محلی، جزوهها و غیره را به کمک انتشار یک روزنامۀ منظم دورهای متشکل و تقویت کنیم. بدون اغراق میتوان گفت که تناوب منظم در چاپ (و پخش) روزنامه میتواند ملاک و معیار دقیق و مشخصی باشد که ما چگونه انقلابیترین و ضروریترین فعالیت مبارزاتیمان را سازمان دادهایم. از طرف دیگر روزنامۀ ما باید برای سراسر روسیه باشد. اگر ما موفق نشویم، و تا زمانی که موفق نشویم فعالیتهایمان را برای نفوذ و تاثیرگذاری در بین مردم و دولت به وسیلۀ چاپ و انتشار روزنامه ادغام کنیم، این یک خیالبافی خواهد بود که به ادغام چیزهای پیچیده تر، مشکلتر و قطعیتر فکر کنیم. قبل از هر چیز، جنبش ما از ضعف ایدئولوژیکی رنج میبرد، همچنین از ضعفهای عملی و سازماندهی، از حالت پراکندگی، از اینکه اکثر سوسیال-دموکرات ها به کارهای محلی که درک و چشمانداز آنها را محدود میکند مشغول هستند، امری که دامنۀ کار و فعالیت، مهارت و کاردانی آنها را در پنهان کاری و آمادگی نیز محدود میکند. دقیقاً در این حالت پراکندگی است که باید ریشه را در بی ثباتی و تمام آن تزلزل هائی که در بالا گفته شد جستجو کرد. اولین قدم در جهت حذف و از بین بردن این نقطۀ ضعف و تبدیل جنبشهای محلی متفاوت به یک جنبش واحد سراسری روسیه، باید بنیانگذاری یک روزنامه برای سراسر روسیه باشد. در انتها، ما حتماً به یک روزنامۀ سیاسی احتیاج داریم. بدون یک ارگان سیاسی نمیتوان امروز در اروپا، جنبشی را یافت که شایستۀ نام سیاسی باشد. بدون داشتن چنین ارگانی انجام وظیفۀ ما مبنی بر متمرکز نمودن تمام عناصر سیاسی ناراضی و معترض که بتوان با کمک آنها جنبش انقلابی پرولتری را بارور کرد مطلقاً غیرممکن است. ما اولین قدم را برداشتهایم، در بین طبقۀ کارگر خواست افشاء وضعیت «اقتصادی» کارخانهها را بیدار کردهایم؛ حالا باید قدم بعدی را برداریم یعنی در تمام اقشار نسبتاً آگاه خلق، خواست افشاء مسائل سیاسی را بیدار کنیم. نباید از این جهت که صداهای اعتراض سیاسی امروز اینقدر ضعیف، کم و مردد هستند، نا امید شد. دلیل آن به هیچ وجه در این نهفته نیست که مردم، بطور جمعی به استبداد پلیسی تن دردادهاند، بلکه علت در این است که افرادی که توانایی و آمادگی آنرا دارند تا بدی اوضاع را افشاء کنند، دارای هیچگونه تریبونی نیستند تا از این تریبون برای مردم صحبت کنند، هیچ شنوندۀ مشتاق و امیدوارکنندهای وجود ندارد، آنها هیچ جا در بین مردم آن نیرویی را نمییابند که ارزش آن را داشته باشد تا با پشتیبانی از آن علیه «قدرقدرتی» حکومت روس شکایت کنند. اما اینک تمام اینها با سرعت سرسام آوری تغییر میکند. یک چنین نیرویی وجود دارد. این نیرو پرولتاریای انقلابی است که آمادگی خود را ثابت کرده، که نه فقط به دعوت برای شرکت در مبارزۀ سیاسی گوش داده و از آن پشتیبانی میکند بلکه با کمال شجاعت در این نبرد درگیر میشود. این امکان اکنون دیگر برای ما موجود است و ما موظفیم که یک تریبون به وجود آوریم که به وسیلۀ آن تمام خلق بتواند حکومت تزاری را افشاء کند. یک چنین تریبونی باید روزنامۀ سوسیال-دموکراتیک باشد. برعکس دیگر طبقات و اقشار جامعه روس، در درون طبقه کارگر، علاقه دائمی برای کسب دانش سیاسی و تقاضای عظیمی (نه فقط در دورههای تشدید نا آرامی) برای مطبوعات غیرقانونی و مخفی موجود است. زمانی که چنین تقاضای تودهای آشکار است و هنگامی که تربیت رهبران مجرب انقلابی شروع شده است و با توجه به آن تجمع طبقۀ کارگر در مناطق کارگری شهرهای بزرگ و در بخشهای کارگری در محل کارخانه، عملا امکان کامل کنترل موقعیت را میدهد، یافتن یک روزنامۀ سیاسی، مسئلهای است که برای پرولتاریا در این موقعیت کاملاً قابل قبول و جذب است. به وسیلۀ پرولتاریا بمثابۀ رابط ، این روزنامه میتواند در صفوف خرده بورژوازی شهری، کارگاههای خانگی، دهات و دهقانان رخنه کرده و تبدیل به یک روزنامۀ سیاسی مردمی شود.
نقش روزنامه، به هیچ وجه فقط به پخش ایدهها، به تربیت سیاسی و جذب متحدان سیاسی، محدود نمیشود. روزنامه فقط یک مروج عمومی و مبلغ عمومی نیست، بلکه سازمان دهندۀ عمومی نیز میباشد. از این حیث آنرا میتوان با داربستی در اطراف عمارت در حال ساختمان مقایسه نمود. این داربست، طرح عمارت را نشان میدهد. رابطه بین سازندگان مختلف را تسهیل و به آنها کمک میکند که کار را تقسیم نموده و نتایج عمومی را که به وسیلۀ کار متشکل شان به وجود آمده است از نظر بگذرانند. با کمک روزنامه و در ارتباط با آن، به خودی خود یک سازمان مستحکمی به وجود خواهد آمد که توجه آن نه فقط به کار محلی، بلکه به کار منظم عمومی نیز خواهد بود. سازمانی که اعضایش را به آن عادت میدهد که حوادث سیاسی را، با دقت خاصی تعقیب نمایند و اهمیت و تأثیر این حوادث را در اقشار مختلف مردم بدرستی ارزیابی کرده و متدهای لازمی را تدوین نمایند تا به وسیلۀ آن حزب انقلابی بتواند بر روی این اتفاقات تأثیر نهد. وظایف فنی کار، تأمین ساختن منظم مواد اولیه برای روزنامه و پخش و توزیع منظم آن، شبکهای از مأموران محلی حزب متحد را ضروری میسازد که مرتباً با هم در تماس باشند، به موقعیت عمومی جریانات آگاهی داشته باشند، به انجام وظایف جزئی منظم شان در کار سراسری روسیه عادت کنند و توانایی هایشان را در سازماندهی فعالیتهای انقلابی گوناگون بیازمایند. این شبکه از ماموران{۱}، استخوان بندی آنچنان سازمانی را تشکیل میدهند که ما بدان احتیاج داریم، به اندازۀ کافی بزرگ که بتواند سراسر کشور را دربر گیرد، به اندازه کافی وسیع و همه جانبه که بتواند یک تقسیم کار دقیق و منظمی را به پیش برد، به اندازه کافی پابرجا تا بتواند تحت هر شرایط و با هر تغییر وضعیت غیرمنتظرهای فعالیت خود را بدون اشتباه انجام دهد، که از یک طرف از جنگ آشکار با دشمن که از لحاظ نیرو، تفوق کامل داشته و تمام قوای خود را در یک نقطه جمع نموده است، اجتناب کرده و از طرف دیگر، از عدم چالاکی دشمن استفاده کند و در آنجا و در آن لحظهای که از همه کمتر انتظار میرود به وی حمله ور گردد. امروز ما وظیفه نسبتاً سبکی برعهده داریم و آن پشتیبانی از تظاهرات دانشجویی در خیابانهای شهرهای بزرگ است. فردا احتمالا وظیفۀ سنگین تری را برعهده خواهیم داشت. برای مثال، پشتیبانی از جنبش بیکاران یک ناحیه مشخص، پس فردا باید آماده باشیم تا در یک شورش دهقانی، نقش انقلابی بازی کنیم. امروز ما باید از تشدید موقعیت سیاسی که حکومت با لشکرکشی علیه زمستواها ایجاد کرده استفاده کنیم، فردا ما باید از طغیان مردم علیه این یا آن نوکر تزاری که خیلی پررو شده است، پشتیبانی کنیم و به وسیله بایکوت، به وسیله تظاهرات و غیره کمک کنیم، تا به او آنچنان درس عبرتی داده شود که خود را به یک عقب نشینی علنی مجبور ببیند. یک چنین درجهای از آمادگی مبارزاتی، تنها به وسیلۀ کار لاینقطع یک گروه منظم امکانپذیر است و اگر ما نیروهایمان را برای انتشار یک روزنامۀ عمومی بسیج کنیم و متحد نماییم، این کار نه فقط لایقترین مروجین را تربیت کرده، بلکه ماهرترین سازمان دهندگان را، مستعدترین رهبران سیاسی حزب را نیز که قادرند در زمان لازم بهترین شعار را برای مبارزه نهائی انتخاب کنند و مبارزه را رهبری نمایند، به میدان عمل میراند.
در آخر چند کلمهای برای جلوگیری از سوء تفاهم احتمالی لازم است. ما تمام مدت از تدارک منظم و با نقشه حرف زدیم، اما به هیچ وجه به این وسیله نمیخواستیم اظهار کنیم که حکومت مطلقه میتواند فقط به وسیله محاصره دائمی و یا یک حملۀ سازمان یافته سرنگون شود، یک چنین نظریهای، جزم اندیشانه و بی معنی خواهد بود. برعکس خیلی امکان دارد و از نظر تاریخی هم محتمل است که استبداد تحت فشار انفجارهای ناگهانی یا اغتشاش غیرقابل پیش بینی که آن را دائماً از ت5مام جهات تهدید مینماید، سرنگون شود.
اما هیچ حزب سیاسی که میخواهد از ماجراجویی پرهیز کند، نمیتواند برنامۀ عمل خود را بر مبنای پیش بینی انفجارها و اغتشاشات پایه گذاری کند، ما باید راه خودمان را در پیش گیریم، کار منظم خود را بطور صحیح انجام دهیم و هر چقدر کمتر بر حوادث غیرمترقبه حساب کنیم، به همان اندازه احتمال اینکه توسط «تغییرات تاریخی» غافلگیر شویم کمتر است.
توضیحات
[1] رابوچیه دئیلو (هدف کارگران) - مجله ای با دیدگاههای «اکونومیستی»، ارگان اتحادیه سوسیال دموکرات های روسیه در خارج از کشور. به طور نامنظم ظاهر شد و از آوریل ۱۸۹۹تا فوریه ۱۹۰۲ در ژنو به سردبیری ب. ان. کریچفسکی، ا. اس. مارتینوف، و و. پ. ایوانشین منتشر شد. در مجموع 12شماره در 9 شماره منتشر شد.
لنین در کتاب «چه باید کرد؟» نظرات گروه رابوچیه دئیلو را مورد انتقاد قرار داد؟ (رجوع کنید به جلد حاضر صص 347-529).
[2] لیستوک رابوچیه دئیلو - که هشت شماره از آن در ژنو، در فواصل نامنظم، بین ژوئن ۱۹۰۰ و ژوئیه ۱۹۰۱ منتشر شد.
[3] رابوچایا میسل (اندیشه کارگران) - روزنامه «اکونومیست»، ارگان اتحادیه سوسیال دموکراتهای روسیه در خارج از کشور، منتشر شده از اکتبر ۱۸۹۷ تا دسامبر ۱۹۰۲ . در مجموع 16 شماره منتشر شد: شماره های 3 تا 11 و شماره 16 منتشر شد. در برلین، اعداد باقی مانده در سن پترزبورگ. توسط ک. م. تختارف و دیگران ویرایش شده است.
لنین دیدگاههای روزنامه را بهعنوان گونهای از اپورتونیسم بینالمللی روسی توصیف میکند و در تعدادی از مقالات خود که در ایسکرا و در آثار دیگری از جمله چه باید کرد، از آنها انتقاد کرد
[4] ارجاع به مقاله «وظایف فوری جنبش ما» است که به عنوان مقاله پیشرو در ایسکرا، شماره 1، دسامبر ۱۹۰۰ منتشر شد (رجوع کنید به نسخه حاضر، جلد 4، ص 366-71).
ایسکرا (جرقه) - اولین روزنامه مارکسیستی غیرقانونی سراسر روسی، که توسط لنین در سال ۱۹۰۰ تأسیس شد. بنیان نهادن یک ارگان مبارز مارکسیسم انقلابی، وظیفه اصلی رویارویی سوسیال دموکرات های روسیه در آن زمان بود.
از آنجایی که انتشار یک روزنامه انقلابی در روسیه غیرممکن بود، به دلیل مزاحمتهای پلیس، لنین، در حالی که هنوز در سیبری در تبعید بود، تمام جزئیات طرحی را برای انتشار روزنامه در خارج از کشور تدوین کرد. هنگامی که دوره تبعید او در ژانویه ۱۹۰۰ به پایان رسید، بلافاصله طرح خود را اجرایی کرد. در فوریه، او مذاکراتی را با ورا زاسولیچ، که به طور غیرقانونی از خارج به سنتپترزبورگ آمده بود، در مورد مشارکت گروه رهایی کارگر در انتشار یک روزنامه مارکسیستی سراسر روسیه انجام داد. کنفرانس موسوم به پسکوف در آوریل برگزار شد و V. I. Lenin، L. Martov (Y. 0. Tsederbaum)، A. N. Potresov، S. I. Radchenko، و "مارکسیست های قانونی" (P. B. Struve و M. I. Tugan-Baranovsky) شرکت کردند. در این کنفرانس پیش نویس بیانیه سرمقاله لنین در مورد برنامه و اهداف روزنامه سراسر روسیه (ایسکرا) و مجله علمی و سیاسی (زاریا) شنیده شد و مورد بحث قرار گرفت. لنین از تعدادی از شهرهای روسیه - سنت پترزبورگ، ریگا، پسکوف، نیژنی نووگورود، اوفا و سامارا دیدن کرد - با گروههای سوسیال دموکرات و سوسیال دموکراتهای فردی ارتباط برقرار کرد و از ایسکرا حمایت کرد. در ماه اوت، زمانی که لنین وارد سوئیس شد، او و پوترسف کنفرانسی را با گروه رهایی کارگر در مورد برنامه و اهداف روزنامه و مجله، در مورد مشارکت کنندگان احتمالی، ترکیب هیئت تحریریه و در مورد مشکل برگزار کردند. محل سکونت برای شرحی از تأسیس ایسکرا به مقاله «چگونه جرقه نزدیک بود خاموش شود» (نگاه کنید به نسخه حاضر، جلد 4، ص 333-49) مراجعه کنید.
اولین شماره ایسکرای لنین در دسامبر ۱۹۰۰ در لایپزیک منتشر شد. شماره های بعدی در مونیخ منتشر شد. از ژوئیه ۱۹۰۲ در لندن منتشر شد. و از بهار ۱۹۰۳ در ژنو.
هیئت تحریریه متشکل از V. I. Lenin، G. V. Plekhanov، L. Martov، P. B. Axelrod، A. N. Potresov و V. I. Zasulich بود. اولین دبیر هیئت تحریریه I.G. Smidovich-Leman بود. از بهار ۱۹۰۱ این پست توسط N. K. Krupskaya که همچنین مسئول کلیه مکاتبات بین Iskra و سازمانهای سوسیال دموکراتیک روسیه بود به عهده گرفت. لنین در واقع سردبیر و شخصیت برجسته ایسکرا بود. او مقالات خود را در مورد تمام مسائل مهم سازمان حزب و مبارزه طبقاتی پرولتاریا در روسیه منتشر کرد و به مهم ترین رویدادهای جهان پرداخت.
ایسکرا، همانطور که لنین برنامه ریزی کرده بود، به مرکز تجمع نیروهای حزبی، مرکزی برای آموزش کارگران برجسته حزب تبدیل شد. در تعدادی از شهرهای روسیه (سن پترزبورگ، مسکو، سامارا و دیگران) گروه ها و کمیته های حزب سوسیال دموکراتیک کارگر روسیه (P.S.D.L.P.) در امتداد ایسکرای لنین سازماندهی شدند. سازمانهای ایسکرا تحت رهبری مستقیم شاگردان و رفقای لنین به وجود آمدند و کار کردند: = N. E. Bauman، I. V. Babusbkin، S. I. Gusev، M. I. Kalinin، G. M. Krzhizhanovsky و دیگران. روزنامه نقش تعیین کننده ای در مبارزه برای حزب مارکسیست، در شکست «اکونومیست ها» و در اتحاد محافل مطالعاتی پراکنده سوسیال دموکرات ایفا کرد.
به ابتکار و با مشارکت مستقیم لنین، هیئت تحریریه یکبرنامهٔ حزب را تدوین کرد (در شماره ۲۱ ایسکرا منتشر شد) و کنگرهٔ دوم از اتحادیهٔ اجتماعیدموکراتهای روسیه را آماده کرد که در ماههای ژوئیه و اوت ۱۹۰۳ برگزار شد. تا زمانی که کنگره تشکیل شد، اکثر سازمانهای اجتماعیدموکراتیک محلی در روسیه با ایسکرا متحد شده، برنامه، طرح سازمانی و خط تاکتیکی آن را تصویب کرده و آن را به عنوان عضو برجستهٔ خود پذیرفته بودند. با یک قطعنامهٔ ویژه که نقش استثنایی ایسکرا در مبارزه برای ساخت حزب را ذکر کرد، کنگره روزنامه را به عنوان عضو مرکزی اتحادیهٔ اجتماعیدموکراتهای روسیه تصویب کرد و هیئت تحریریهای متشکل از لنین، پلخانوف و مارتوف را تصویب کرد. با وجود تصمیم کنگره، مارتوف از شرکت در آن امتناع کرد و شمارههای ۴۶ تا ۵۱ به تحریریهٔ لنین و پلخانوف سپرده شد. بعداً پلخانوف به منشویک ها پیوست و تقاضا کرد که همهٔ ویراستاران قدیمی منشویک، با وجود رد شدن آنها توسط کنگره، در هیئت تحریریه قرار داده شوند. لنین نمیتوانست با این کار موافقت کند و در تاریخ ۱۹ اکتبر (۱۱ نوامبر، به تاریخ جدید) ۱۹۰۳، از هیئت تحریریهٔ ایسکرا استعفا داد تا جایگاه خود را در کمیتهٔ مرکزی تقویت کند و از آنجا به مبارزه با منشویک های اپورتونیست بپردازد. شمارهٔ ۵۲ ایسکرا تنها توسط پلخانوف ویرایش شد. در تاریخ ۱۳ نوامبر (۲۶ نوامبر) ۱۹۰۳، پلخانوف به ابتکار خود و با نقض اراده کنگره، همهٔ ویراستاران قدیمی منشویک را به هیئت تحریریه جذب کرد. از شماره ۵۲ به بعد، منشویک ها ایسکرا را به ارگان خود، ارگان اپورتونیستی تبدیل کردند.
[5] این قطعه به اقدامات انقلابی توده ای دانشجویان و کارگران - تظاهرات سیاسی، جلسات، اعتصابات - اشاره دارد که در فوریه و مارس ۱۹۰۱ در سنت پترزبورگ، مسکو، کیف، خارکف، کازان، یاروسلاول، ورشو، بلوستوک روی داد. ، تومسک، اودسا و سایر شهرهای روسیه.
جنبش دانشجویی دورهٔ ۱۹۰۰-۱۹۰۱، که با خواستههای آکادمیک آغاز شد، شخصیت انقلابی علیه سیاست واکنشگرایی حکومت استبدادی را به خود گرفت؛ این جنبش توسط کارگران پیشرو حمایت شد و در همهٔ طبقات جامعهٔ روسی جواب گرفت. علت مستقیم تظاهرات و اعتصابات در فوریه و مارس ۱۹۰۱، تشکیل گروهی از ۱۸۳ دانشجوی دانشگاه کییف به عنوان یک اقدام انتقامی برای مشارکتشان در یک جلسه دانشجویی بود (همین ویرایش، جلد ۴، صفحات ۴۱۴-۴۱۹). دولت حملهٔ شدیدی علیه شرکتکنندگان در اقدامات انقلابی آغاز کرد؛ پلیس و قزاقها تظاهرات ها را پراکنده و به شرکتکنندگان حمله میکردند. صدها دانشجو دستگیر و از دانشگاهها و دانشکدهها اخراج شدند. در تاریخ ۴ مارس (۱۷) ۱۹۰۱، تظاهرات در میدان مقابل کلیسای کازان در سنت پترزبورگ با خشونت ویژهای پراکنده شد. رویدادهای فوریه و مارس نشاندهندهٔ اوج انقلابی در روسیه بودند؛ مشارکت کارگران در جنبش با شعارهای سیاسی از اهمیت فراوانی برخوردار بود.
[6] اشاره دارد به اثر لنین، چه باید کرد؟ پرسش های سوزان جنبش ما
[7] البته قابل درک است که این عوامل تنها در نزدیکترین تماس با کمیته های محلی (گروه ها، محافل مطالعاتی) حزب ما می توانند با موفقیت کار کنند. به طور کلی، کل طرحی که ما طرح میکنیم، البته تنها با فعالترین حمایت کمیتههایی که بارها تلاش کردهاند تا حزب را متحد کنند و مطمئن هستیم، به این اتحاد دست مییابند، میتواند اجرا شود. - اگر امروز نه، فردا، اگر از یک طریق نه، از طریق دیگری- لنین