چند سال پیش گفتگویی میان گروهی از بسیجیان و یکی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درباره ی جنبش سبز که ایران را در سال ۸۸ به لرزه انداخت به بیرون درز کرد. محمدعلی جعفری در باب علل پایان تظاهرات اعتراضی پس از برخورد نیروهای امنیتی گفت: «چون بیشتر آنهایی که در این تظاهراتها شرکت میکردند، از شمال شهر میآمدند و اینها خیلی اهل تحمل سختی و به هر حال ایستادگیها اینها نبودند؛ کاملا این مشهود بود».
سعید قاسمی، یکی از فرماندهان پیشین سپاه و از اعضای قرارگاه عمار نیز در پاییز ۱۳۸۸ در دانشگاه گفته بود: «اعتراضات کسانی که در مناطق بالای پارکوی مینشینند، چندان مهم نیست؛ ولی اگر روزی دیدیم که اهالی شوش ومولوی هم پشت سر ما نبودند باید فرار کنیم».
اکنون آن روز فرا رسیده است.
خشم ستمدیدگان
امروز گزارشی وضعیت بسیاری از محله های فقیر و کارگر نشین تهران را چنین بیان می کند:
«اسلام شهر قیامت شده، شهر قدس جنگ شده همه جا تیراندازی، خانه شهردار سابق رو آتش زدن، تمامی بانکها سوخته، فردیس جنگ واقعی تو خیابانها بود. به جز بانک سپه ۲۴تا بانک را آتش زدن. اندیشه همینطور. فردیس و شهریار و شهر قدس و اندیشه کلی کشته دادن. به مردم بگو مامورا خسته شدن و توان ایستادن ندارن.»
رژیم در تلاش است که تظاهر کنندگان را مشتی آشوبگر در پی برپایی غارت و اغتشاش بنمایاند. سرخط خبرگزاری جام جم چنین می گوید: «پنهان شدن صدای مردم در میان هرج و مرج اغتشاش». اما این دکان ها و مغازه های معمولی نیستند که مورد حمله قرار گرفته اند، بلکه ده ها، اگر نه صدها، پمپ بنزین و بانک، درکنار چند ساختمان دولتی، پاسگاه پلیس و بسیاری از تصاویر و پوسترهای خامنه ای هستند که به آتش کشیده شده اند. در یزد خانۀ امام جمعه، که همچنین نماینده ولی فقیه می باشد، مورد هجوم جمعیتی خشمگین قرار گرفت. هیچ یک از این کارها آشوبگری تصادفی نیستند، بلکه اعتراضاتی داری عنصر طبقاتی می باشند.
واکنش رژیم وحشیانه بوده است. اینترنت به کلی قطع و هرگونه راه برقراری ارتباط بی نهایت دشوار گشته است. منابع خبری به شدت محدود شده اند. حتی خبررسانی شهروندان برای رسانه های خارج از کشور که همواره به نسبت آسان بودند تقریباً ناممکن شده است. کمابیش همۀ نیروهای مسلح رژیم به خیابان ها فرستاده و دست به کار سرکوب وحشیانۀ هر حرکت اعتراض گونه ای گشته اند. بسیاری از نقاط مانند مناطق جنگی گزارش شده اند. گزارشی از شیراز حاکی از پرواز هلیکوپترها بر فراز تظاهر کنندگان و شلیک مستقیم به آنهاست.
بسیاری از مدارس و دانشگاه ها در سراسر کشور تعطیل شدند. یکی از دانشگاه ها به علت «مه شدید» بسته شد. با این حال شمار چشمگیری از دانشگاه ها شاهد برگزاری تظاهرات بودند. در دانشگاه تهران نیروهای مسلح تقریباً همه درهای ورود و خروج را مسدود کردند و تنها راه باریکی را برای خروج دانشجویان از دانشگاه باز گذاشتند. رژیم دستپاچه شده و از گسترش جنبش به دیگر لایه های جامعه هراسان است و می کوشد آن را به سوی اغتشاش و درگیری های بی هدف سوق داده و جنبش را به انزوا از توده های عظیم جامعه بکشاند. تا به حال موفق به این کار نشده است. هرچند بسیاری از مردم بر حاشیه نشسته اند، همدردی گسترده ای با جوانان در کوچه و خیابان به چشم می آید.
دلایل این فوران از افزایش قیمت بنزین که هم اکنون در واقع سه برابر شده بسیار فراتر می روند. مردم خوزستان، کرمانشاه و فارس که نخست به پا خاستند همگی از استان های فقیر، توسعه نیافته و دست به گریبان با بیکاری بالا بودند. بسیاری از این مناطق زادبوم اقلیّت های عرب و کُرد هستند که اعتراضاتشان محکوم به وحشیانه ترین سرکوب ها در چند سال اخیر بوده است.
جوانان به خیابان ریخته بیشترعمر خود را در پی یافتن کارهای اغلب پادویی، تازه اگر خوش اقبال باشند، سپری می کنند، هرچند بسیاری دیگر از جستجوی کار دست کشیده اند. آنها که هنوز دست از امید بر نداشته اند با در خواست داشتن «سابقه کار» برای کاریابی روبرو می شوند، که البته در صورت بیکار بودن ناممکن است. آمار بزهکاری در میان این اقشار، که غالباً از خانواده های بسیار فقیر طبقۀ کارگرند٬ بالاتر است. طی سالهای اخیر،بسیاری از این خانواده ها تمام پس انداز خود را در بانک هایی، که یکی پس از دیگری ورشکسته شده اند، از دست دادند. در حقیقت این بانک ها چیزی جز کلاهبرداری های هرمی سطح بالا نبودند، که صاحبان پرنفوذشان، هرچند ناشناس نبودند، هرگز به محاکمه کشیده نشدند. نتیجه حمله های اخیر به بانک ها است.
تحریم ها نیز بسیار ویرانگر بوده اند و این خانواده ها شاهد سقوط سطح معیشت خود طی سال های اخیر بوده اند. صنایع ورشکسته اند و از کار خبری نیست. آنها که شاغل هستند دستمزد منظم دریافت نمی کنند، اگر دستمزدی در کار باشد. صاحبان کسب و کار خرد نیز زیر فشار پی در پی تورّم افسارگریخته، که بر اساس داده های رسمی در دو سال گذشته بیش از ۳۰٪ بوده است به سر می برند.
کارگران صنعتی ایران در نهایت فقر زندگی می کنند. آنها حتی توان مالی کرایۀ مسکن در حومه های صنعتی شهر را ندارند و ناگزیر از سکنا گزیدن در روستاها و حاشیۀ حومه ها هستند و پیمودن مسافت های دراز برای رسیدن بر سر کار. هزینۀ این سفرهای روزانه اکنون بر اثر افزایش بهای سوخت به شدت بالا خواهند رفت. در این میان سرمایه دارن و کله گنده ها با بهره برداری از روابط خود برای چپاول اقتصاد به خوبی و خوشی روزگار می گذرانند.
شرکت کارخانۀ نیشکر هفت تپه در خوزستان، که زمانی یکی از بزرگترین تولیدکنندگان نیشکر بود، نمونه ی بارز این قضیه است. این شرکت برای خصوصی سازی و به بهایی ناچیز به دو جوانک بیست و هفت هشت ساله واگذار شد، که از آن پس سرگرم چپاول اموال شرکت و هم زمان خرد کردن کمر کارگران بوده اند. کارگران در پی چند سال گذشته دست به اعتصاب های پی در پی زده و خواستار ملّی کردن دوبارۀ شرکت تحت کنترل کارگران شده اند. این مقاومت کارگری همانند بانگی رسا در منطقه و فراتر از آن طنین انداز گشت. رژیم دست به سرکوبی شدید زد، چراکه از پاگرفتن جنبش هایی این چنین در سراسر کشور در هراس بود. جوانانِ به میدان آمده پژواکِ خشمِ این اقشار هستند. خشونت ایشان پاسخی به خشونت پی در پی و بی رحم فقر و فساد در جمهوری اسلامی است، که سراسر عمر خود را ناگزیر به آن گردن نهاده اند.
واکنش امپریالیسم و توحّش رژیم
طی چند هفتۀ گذشته جناح اصولگرای رژیم، که نزدیک به خامنه ای و سپاه پاسداران است، دست به کار پرداختن به برخی از این مشکلات در آستانۀ انتخابات آیندۀ مجلس شد. آنها با دریافت احساس خشم فزاینده، در تلاش برای مهار کردن این خشم در مجرای انتخاباتی و بهره برداری از آن برای ضربه زدن به جناح به اصطلاح میانه روی حامی روحانی بودند. البته پس از فوران جنبش، اصولگرایان، که به ناگاه میانه رو گشته و میانه روهای به اصطلاح اصیل حامی روحانی، برای سرکوب جوانان درمانده و پا به میدان نهاده دست یاری در دست هم نهادند. طبقۀ حاکم برای به خاک و خون کشیدن جنبش کاملا متّحد به نظر می رسد.
تا به حال دستکم ۲۰۰ تن کشته و ۳٫۰۰۰ تن زخمی گزارش شده اند. اما هنوز این جوانان معترض هستند که به نام آشوبگران خشن متهم می شوند. البته رژیم از کتمان آنچه این جنبش را دامن زده ناتوان است و نمی تواند به انکار این خواسته ها بسنده کند، درحالی که جامعه سراسر با معترضان احساس همدردی می کند. اما طبقۀ حاکم با تهدیدهای سربسته به اینکه کشور در صورت اعتراض مردم به قهقرای هرج و مرج و جنگی داخلی مانند سوریه فرو خواهد رفت پافشاری می کنند. اینها ادعا می کنند که امپریالیسم آمریکا و عربستان سعودی در پی بهره گرفتن از این جنبش ها برای چیره شدن بر ایران هستند و در نتیجه اعتراض کردن آب به آسیاب آمریکا وعربستان ریختن است. این همان شیوه ای بود که آن ها در نهایت برای منحرف کردن جنبش سال ۹۷، که همچون زلزله ای در آغاز زمستان پارسال و پس لرزه ی پی در پی طی یک سال گذشته پیش زمینۀ راستین جنبش کنونی بود٬ به کار بستند. آنها از تهدید امپریالیسم آمریکا برای مکیدن خون مردم ایران بهره می جویند. اما این کلک دیگر کهنه شده. چرا ثروتمندان و افراد صاحب نفوذ در انجام هر کاری بی ترس از مجازات آزادند؟ چرا سفرۀ آنها پر و پیمان است در حالی که بقیۀ مردم سر گرسنه بر بالین می گذارند؟ چرا تنها فقرا باید برای ایستادگی در برابر تهدید های امپریالیسم از خودگذشتگی و جانفشانی کنند؟
این خط ومشئ همچنین در دیدگاه بسیاری از چپ گرایان که مخالف این جنبش مردم ایران و بسیاری از جنبش های پیشین هستند، به بهانۀ این که در را بر مداخلۀ امپریالیسم آمریکا خواهند گشود، طنین انداز است. بر پایۀ منطق این چپ گرایان، چون یک حزب «انقلابی»، چه کمونیست, سوسیالیست، دموکراتیک, ترقی خواه وغیره، در کارنیست، بنا بر این هر جنبشی تنها به سود شرّی بدتر یعنی امپریالیسم آمریکا خواهد انجامید. اما درست بر عکس، نتیجۀ چنین سیاستی خالی کردن میدان در برابر گروه های سلطنت طلب، مجاهدین و دیگر جریان های ضد انقلابی و مورد حمایت آمریکا و عربستان سعودی است، که خواهند توانست در پس پردۀ در پس پردۀ سخنان انقلابی زهر خود را بر جنبش بپاشند. چارۀ کار آه و افسوس خوردن بر کمبود حزب انقلابی در جنبش نیست، بلکه برپاساختن چنین حزبی است! نباید در برابر چالش ها و کمبود های پیش رو پا پس کشید و راه را بر منافع ارتجاع هموار کرد. وظیفه ما پرداختن به کاستی های جنبش و هر چه برنده ترساختن آن با بالا بردن خودآگاهی و سازماندهی آن است. وظیفه ما کمرنگ و ملایم کردن خواسته های جنبش نیست، بلکه آبدیده و هر چه برّان تر ساختن آن ها بر پایۀ منافع طبقاتی روشن برای مقاومت چه در برابر طبقۀ حاکم داخلی و چه در مقابل دشمنان بین المللی خود می باشد.
گروهی دیگر این خیال خام را در سر دارند که غرب و دمکراسی غربی چارۀ کار مشکلات ایران است. اما این اعتراض ها به ندرت در رسانه های غربی بازتاب یافته اند. وزیر امور خارجۀ آمریکا٬ مایکل پمپئو و دیگر دولت های غرب اقدامات سرکوب گرایانۀ دولت را محکوم کرده اند. اما جالب توجه این است که هیچکدام سیاست ریاضت اقتصادی دولت را محکوم نکرده اند٬ چراکه این سیاست پیشتر توسط خود صندوق بین المللی پول ـ یک بنیاد اقتصادی غربی ـ به عنوان ابزاری برای تنظیم روابط تجاری در ایران در راستای منافع بازار جهانی، توصیه شده بود. و از دیدگاه سرمایه داری حق با ایشان است! از این دیدگاه اقتصاد ایران نیازمند دست کشیدن از مداخلۀ دولتی جهت ایجاد جاذبه برای سرمایه گذاری خارجی است. یکی از دلایل چنین سیاستی تضعیف نیرو و فروپاشیدن انسجام طبقۀ کارگر است٬ جهت آماده کردن آن برای بهره کشی توسط صنایعی ست که در مقیاسی جهانی با یکدیگر رقابت می ورزند. سرمایه داری چنین است.
هم اکنون نزدیکترین گمانه زنی حمایت آمریکا از جریان سلطنت طلب است که گرد رضا پهلوی پسر شاه مخلوع ایران در انقلاب ۵۷ گرد آمده است و گزینۀ برگزیدۀ آمریکا برای رژیم آیندۀ ایران می باشد. فعالان این جریان با شور و شدت دم از درد و رنج مردم و نیاز به برپایی انقلاب در ایران می زنند، اما هرگز سخنی از ایرانی آزاد و دمکراتیک نمی گویند. در عوض از برقراری سلطنتی نوین در راستای سلطنت پیشین حمایت می کنند، که خود دستی آغشته به خون داشت. از این گذشته چنین رژیمی دوباره ایران را به مملکتی خراج گذار آمریکا تبدیل خواهد کرد. دستکم از این چشم انداز٬ حق با آخوندهاست. هم اکنون به نظر نمی رسد که کسی گول این حقه را بخورد، ولی در آینده و با درنظر گرفتن فشارهای سنگین و فقدان کامل جایگزینی مناسب، چنین نیروهای ارتجاعی ممکن است انعکاسی در بین برخی اقشار جامعه بیابند.
نیاز به رهبری انقلابی
ضعف اصلی جنبش در مرحلۀ کنونی روشن است: این جنبش کاملاً فاقد سازماندهی و رهبری است. با وجود کوشش رژیم برای منحرف کردن جنبش به مسیر آشوبگری بی هدف٬ تاکنون چنین رخ نداده است. با این حال٬ خشم کورکورانه جاری در خیابان باید بیانی منسجم پیدا کند تا از دام گزندهای فراوان پیش رو در امان بماند. هر جنبش تنها برای زمان محدودی از پس به خیابان ریختن و مبارزه با پلیس برمی آید و به خواسته های محدودی از این راه دست خواهد یافت.
نخست، ضرورت سازمان یافتن از راه برپا کردن کمیته هایی با نظارت دمکراتیک در هر محله است٬ که سپس می توانند به شوراهای منطقه ای و در نهایت ملّی پیوند یابند. این کمیته ها در کنار دیگر کارها می توانند به سازماندهی تدابیر دفاعی از محلات٬ هم در برابر سرکوب مستقیم و هم عوامل خرابکار اجیر شده که بی شک در بسیاری از جاها در پی آشوب افکنی هستند بپردازند. کمیته ها باید به تمامی مدارس٬ دانشگاه ها٬ روستاها٬ محله ها و کارخانه ها راه یابند و در راه نیرومند ساختن و گسترش جنبش به کار گرفته شوند.
دوم٬ جنبش بایستی به تنظیم برنامه ای روشن برای جذب اقشار گسترده تر اجتماعی بپردازد. پیش از هر چیز،این برنامه می بایست خواستار سقوط رژیم، منحل کردن نیروهای مسلح بسیج، جدایی بنیادهای مذهبی از دولت و تشکیل مجلس مؤسسان گردد. سپس باید خواسته های اقتصادی، مانند بازگشت کامل از سیاست های ریاضت اقتصادی در دورۀ پیشین، دستمزد کافی برای امرار معاش بر اساس نرخ واقعی تورّم، حسابرسی شفاف بانک ها و شرکت های بزرگ و پایه نهادن تدابیر لازم برای به زندان انداختن و مصادره ی اموال کسانی که فسادشان پس از حسابرسی به درستی اثبات گردد. دیگر خواسته ها بایستی ملّی شدن دوبارۀ شرکت های خصوصی سازی شده تحت کنترل کارگران و برقراری کنترل کارگران در سراسر اقتصاد دولتی و همچنین حق تحصیل و درمان رایگان و با کیفیت برای تک تک افراد جامعه را در بر گیرند.
جنبش باید تمام توده های زحمتکش را که به دست رژیم رنج بسیار برده و می برند را به همراهی فراخواند: چه رنجدیدگان بیکار، دانشجویان و چه اقشار متوسط مردم. ولی فراتر از هرچیز، برای به پیروزی رسیدن این مبارزه، جلب حمایت طبقۀ کارگر در نقش نیرویی منسجم امری حیاتی ست. طبقه ی کارگر طی همین چندسال گذشته آمادگی خود را برای مبارزه نشان داده است. بایست فراخوانی برای یک اعتصاب عمومی در سراسر کشور با هدف به زیر آوردن رژیم دیکتاتوری کنونی صادر کرد. در سال ۲۰۱۱ میلادی، برابر با ۱۳۹۰ خورشیدی، اعتصاب های عمومی بودند که رژیم بن علی و حسنی مبارک را در تونس و مصر از اریکه ی قدرت به زیر کشیدند. در همان سال بسیج مردمی برای تدارک اعتصاب عمومی به سقوط بوتفلیقه و البشیر در الجزایر و سودان انجامید. برخلاف تمام دروغ ها، این اعتصاب های عمومی سال های ۵۶ و ۵۷ بود که شاه را سرنگون کرد و نه انفاس الهی آیت الله خمینی. هرگاه طبقۀ کارگر منسجم به حرکت درآید، این رژیم چون خانه ای پوشالی زیر و زبر خواهد شد.
و در آخر،جنبش باید بیانیه ای برای درخواست همبستگی خطاب به تمامی کارگران و توده های فقیر در سراسر منطقه از عراق و لبنان که هم اکنون توده های مردمی به خیابان ریخته اند، تا به شبه جزیرۀ عربستان، ترکیه، اردن و مصرکه جریان های همانندی زیر پوست جامعه در جوش و خروش هستند صادر کند. در حالی که حکمرانان این کشورها دست به گریبان جنگ و جدال های درون منطقه ای شدید در میان خود هستند، دربرابر توده های مردم با یکدیگر همداستانند. به همین ترتیب، تنها در میان توده های کارگر و زحمت کش منطقه است که انقلاب ایران متحدان راستین خود را خواهد یافت. انقلابی در ایران بی تردید چون آتشی سوزان منطقه و فراسوی آن را در اخگر خود بر خواهد افروخت.
شورش های خیابانی جوانان ایران نمایانگر بن بست کامل سرمایه داری در ایران می باشند. نه سلطۀ امپریالیسم و نه حکومت روحانیون گرهی از کار مشکلات ایران نگشوده اند. برعکس، در کشوری با گنجینه ای از منابع طبیعی و فرهنگی، طبقۀ حاکم نمی تواند چیزی جز بدبختی و فساد به ارمغان بیاورد. چهره ی اسلام روحانیت مدار سراسر چرکین است از چندش آورترین غارت علنی فقیرترین فقرا و محروم ترین محرومان. در گذشته روحانیون می توانستند به یاری عقاید و عواطف دینی، مردم را به آرامش بخوانند، اما این شیوه دیگر کارساز نیست. مردم همچنان دیندار مانده اند، اما طوفان حوادث در حال زدودن گرد و غبار گمراه کننده ای است که اسلامگرایان به راه انداخته بودند. صفوف مبارزۀ طبقاتی سر از مه برآورده، نبردی بزرگ را نوید می دهند.